"هو المـــحبوب
هــوای روی تــوأم آمد و دلـــَم شد مست
کجائی باده ی جانم؟بیــا که جانــَم رَســت
غــریب تــر ز منــِ بی نوا که میخواهی؟
نــواز تشنــه ی کامت به یک نــظــَر ای هــست !
کنون که خسته دلی کرده خانه ام ویــران
بیا رهــان دلــِ تنگی که مبتلای توأست
نه هیچ شور و نــوائی نمیکنــَد شــادَم
منــَم اسیــرِ دو چشمـــت؛قسم به روز الست
نمانده طاقت هجرم؛نمانــده در دلــ صــبر
هـــلول کن مــهِ تابان ، دلم فتاده به دست
طبیــبِ حــالـِ پریــشان ! دلــَم تــو را خواهــَد
"قشنگــ تر ز تمنـــا! تبــَم چه با تــو خوشَستــــ . . .
*دلـــ نوشت:
- یــا حضــرتِ عشق! آیه ی دلتنگی
دل را که نمی شود به نامت خوش کرد
ما دست ِ نوازش تو را میخواهیم
ماه دل ما!حضرتِ سلطان! برگــرد...
- خداروشکر که دستــَم ، قلــبم و چشمان روسیاهم هنوز از توست و برای تو ...
- بعد از این همه تأخیر بالاخره شد که دو دلـ نوشت را که برای خودم خیلی عزیز است (البته چون برای توست) تقدیمتان کنم
البته قصدم همان اولی بود...پای دلنوشت دومی را باز خودت خواستی که بنویسم...تشکر میکنم آقای قلبــَم...
- در آخر هم ســلام !
و التماس دعا
برای فرج
برای عاقبت بخیری مان
و برای کنکوری که درپیش دارم!