بسم الله
دلـــم هــوای نــوشته های پیشینم کـــرد...
رسیــدم اینــجا...
ســـوختــــم مـــادر..
برای از تو نوشتن بهانه لازم نیست
دمی که نام تو آید اشک من جاری ست
سپردم این دل بی تاب دستت ای مادر
که هر دمش ز غم تو ، خون دل باقی ست
گدای چادر خاکی ، اسیر یک نگهت
دل خراب من اینجا بسی تماشایی ست
بگو به آن سیهانی که سیلی ات بزدند
دمی بر آسودنشان ز آه دل ، واهی ست
چه کس کشید به آتش وجود خسته من؟
چه سالهاست وجودم اسیر تنهایی ست
به آسمان خبری داده ام ز داغ دلم
هنوز هم که هنوز است هوا بارانی ست
تو می روی ، دل من می رود ز دست مرو
که با سکوت تو مادر ، دلم خراباتی ست
شکسته این دل خسته ز سوز دیرینه
شکسته جان من ای دل ، به سینه غوغایی ست
ببار دیده ی بی تاب من ، ببار ای دل
که چشم منتظر من همیشه دریایی ست
"یــه منتظر