به نام خالق یار
من از این ظلمت شب بیزارم
نه شبی را که ماه ست مهمان
ظلمت شام سیاه دل من
حد و پایان ندارد ؛افسوس
دل من روشنی چشم تو را می خواهد...
"یه منتظر
به نام خالق یار
من از این ظلمت شب بیزارم
نه شبی را که ماه ست مهمان
ظلمت شام سیاه دل من
حد و پایان ندارد ؛افسوس
دل من روشنی چشم تو را می خواهد...
"یه منتظر
به نام خالق تو
دلم بهم ریخته
وضع و حالش... چه بگویم...تعریفی ندارد
کاش دلت هوای دل مرا هم داشت...کاش...
این روزها حرف دلم برایت بسیار است و چیزی که بشود نوشتش کم...
فقط دعایم کن
دلم برای دلت تنگ شده...بیا آقا
به نام خالق تو
صفحه ی دلم را باز میکنم...
ارسال مطلب جدید...
مینویسم:
دلم برایت چه بی اندازه تنگ است...
همین و بس
....
کاش دلت دعا بکند دل تنگم را
"یه منتظر
بسم رب المهدی(عج)
این روزها خدا می خواهد بگوید به مان :
ای بنده ی من!
با هر نفس که میکشی
یادت باشد
کودکی ،همین نفس را هم
به سختی میکشد
و دیری نمیپاید...
که همین نفس خسته اش هم
پایان می یابد...
و او اینگونه آرام میگیرد...
از همه چیز
از گرسنگی
از تشنگی
از ...
کاش گزینه دیگرش
سختی دل کندن من و تو از مال دنیا نباشد...
و باز
میشوی بهانه ی دلم
...
بی بهانه...
بَه نیمه مَه رسید امشب لیکن
من مست توأم ماه تمام ازلی
تو آمدی و تمام شد درد و غمم
تو سرور من ، دوباره تکرار علی(ع)
ای کاش بیاید ز سفر دلبرمن
آن یوسف گمگشته و آن نور نبی(ص)
تا بازکنیم دفتر غربت دل
ای عشــق بسازیم برایت حرمی
"یه منتظر
میلاد کریم اهل بیت ، امام حسن مجتبی(ع) بر شیعیان و دوستدارانش مبارک باد
بسم الله
عده ای میگویند
گر که یک نسل ز حسرت مردند
-حسرت تکه نان-
سهم ما اینجا چیست؟
سهم ما گشنگی هم نوع است!!!
سهم ما غصه نخوردن ز غم همسایه!!!
سهم ما مدعی دینداری ست!!!
شده عادت بَرِمان
مدعی بودنِ بر ماندنِ بر دین خدا
گر علی(ع) اینجا بود
آب و نان بر طبقش می گنجید؟!
ما کجا گم شده ایم؟
در بلندای همین قله ی بی رحمی خویش!
کاش باور بکنیم
زندگی خوردن و خوابیدن نیست!!
ای مسلمان برخیز!
کودکی تشنه ی یک جرعه ی آب است
و درحسرت نان!
"یه منتظر
با تو هر ثانیه از غربت دنیا دورم
بی تو من خار و خسی سوخته ام ، رنجورم
ای نگاهت نقش الله به روی دل من
کن نگاهی که من از خدای خود هم دورم
«چه کنم با که توان گفت که او
در کنار من و من مهجورم»
ای روان در نفست آیه ی قرآن با عشق
زود آ دیده به ره دوخته هرچند کورم
دل من طاقت هجران نتواند بکند
دلبرا لطف بکن ورنه به راهت گورم...
هر لحظه ی من شده فدایی تو تا
یک لحظه تو هم مرا به یادت آری
آری تو همانی که در این کلبه ی تنگ
یعنی دل من ، تا ابد می مانی
"یه منتظر
شـــایــد مـیـان جــمـعــه هـا پــیـدا شــوی تـــو
آری تــو کـه از هــر نـظــر زیــبـاتــری تــو
گــشـتــم مـیــانــ جــمـعـه هـا دنــبـال نــامـت
دیــدم تــمــام جــمـعـه هـا در غــربــتـی تـــو
ای کـــاش ایــن غــربــت بــرای جــمـعـه هــا بــود
حــســرت ، تـمـــام هـفــتــه را تـنــهـــاتــری تـــو
مـــا مـنـتظـــر بـاشـیــم و تـــو تــنـهـــا بـمــانـی ؟
شــایــد مـیـــان مــا فـقــط مـنـتظـــری تـــو!
ای کــاش بــر جــان دادن ایـــن قـلــب عـــاشـق
در راه خـــود ای مـنـتظَـــر رخـصــت دهی تـــو
"یــــه مـــنـــتـــظـــر