سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)
لینک دوستان

ویرایش
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :7
بازدید دیروز :7
کل بازدید :164901
تعداد کل یاد داشت ها : 69
آخرین بازدید : 103/9/1    ساعت : 2:58 ع
درباره
یه منتظر[361]

گمگشته دیار دلتنگی. غم واژه مینگارم از لحظه های دلتنگی ات خورشید! و اینجا را گویی غبار ابرها پوشانده در حسرت ظهورت... و من ...این همان بی قرارم مینگارم از دلتنگی واژه هایم آرزویم این است ای کاش دستت بشود ضامن دلم... کلیه نوشته های این وبلاگ شعرها و دلنوشته های این حقیر میباشد.در صورت کپی منبع ذکر شود.
ویرایش
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
امکانات دیگر


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
امید انتظار من


بسم رب الکعبه


خدای عزیزم

خدای بزرگوار من

نزدیکترین به من

میخواهم با زیباترین نامت صدایت کنم یا خدا

« خدای مادر من»

حالا که فاطمیه است و می نشانی ام سر سفره ی مادر، مخواه بی آبرو باشم پیشش... آخر مادرم ...طاقت ندارد دیگر...جان من نفسش صدادار شده...

یازهرا(س)...

مادر جانم

عزیز دلم...السلام علیک یا رسول الله..

میدانم که روسیاهم پیشت اما...

وقتی خدا هم عاشق توست ...مادرم چگونه نخوانم نامت را؟

دلم خیلی تنگت شده...

میدانی

دلم میخواست

حالا که می آیم مدینه

بیایم حرمت و زار زار گریه کنم از غربت تو و علی ات...از غربت تو و یتیمانت..

مگر خودت نگفتی به مولا؟ ابکنی و ابکنی الیتاما...

دلم میخواست بیایم سر مزارت که بوی یاس مستم میکرد و نماز شکر میخواندم که غرق لطف خدای توأم و در جوار نفس های خسته ی تو...

مادرجانم

تو را به مهدی ات قسم مرا ببخش

و بخواه که بخاطر تو ببخشد مرا یوسفت...

بگو هیچ گاه نشدم آنکه تو میخواستی آقا جان...

شرمنده ی قلب منتظرت هستم همیشه...

کاش بیایی

مدینه را سیاهپوش مادرت سازی

تا بدانند همه

آخر مادر هجده ساله زدن ندارد...

فدای تو مادر...

فدای غربتت مادر...

 

دل نوشت:

حلال کنید ...

ان شاالله دعاگوی همه ی شما بزرگواران خواهم بود...

اگر زنده بودیم و بازگشتیم باز درخدمتتان خواهیم بود انشاالله...

التماس دعا

یاعلی(ع)

در پناه حق

 





      

بسم رب الزهراء

از غربت کوچه ها دلم میگیرد

بیمار غمت دوباره دم میگیرد

 

اشک از دل و دیده ی ترم می بارد

امید که زهرا دستم میگیرد

 

آری ز غم سیلی و صد داغ دگر

با ناله ی تو گریه ام میگیرد

 

از سوز ندارم سخنی جز اینکه...

..این اشک وبال دیده ام میگیرد

 

مولا تو بگو کجا روایست مگر

آتش به دری نفس ز ما میگیرد

 

گلبرگ گل یاس شده پرپر و حال

زخم دل من دوباره پا میگیرد

 

زینب که ندانست که از سوز دلت

با یک نگهت ولی دعا میگیرد

 

آن گاه که تو گفتی و او می گریید

گفتی که اجل جان مرا میگیرد

 

این قصه برای عده ای آخر شد

لیکن جانها ز شیعه ها میگیرد

 

با آمدن منتقم فاطمه لیک

زخم دل من کمی شفا میگیرد

 

«یــه منتظـــر»





      

بسم رب الزهراء(س) 

 

مثل مادرم بود.

نمیدانم شاید گاهی حتا بیشتر دوست میداشتمش.

یک وقت هایی

حس میکردم ،

بیشتراز این اگر پیشش بمانم

بغض دلم میشکند

و آن وقت باید جوابگوی علتی باشم برایش...

هر شب که میدیدمش

بیشتر مأنوس با دلم میشد

آرزویم این بود

لحظه های بعد از راز و نیاز زیبایش

دست که میبرد به سجاده

دستم بشود جلودارش

دستم بگیرد دستش را

دستم لیاقت گرفتن دستانش را داشته باشد

از بیت الله تا کوچه ی عشق

اسیر قد خمیده اش میشدم

و گاهی اشکی میشد بر چشمانم این بغض...

دلم میخواست همانجا بمانم

جایی که چشم او

زل بزند توی چشمانم...

جایی که شاید

چشمانم بتواند

قدر دوست داشتنش را

بفرستد به نگاهش..

اگر روزی میدانستم

آخرین نگاهم به نگاهش

فقط همان لحظه گره خواهد خورد

و دیگر هیچ...

اگر روزی میدانستم

دستش

میشود

آرزو به دستانم...

یادم می آید

حتی

فاطمیه که نبود

من

با

قد خمیده اش عشق بازی میکردم

میشکستم قد غربتت مادر...

حالا اما...

پرچم سیاه که دیدم

دلم لرزید...

 

دل نوشت:

کاش قدر آن روزها لیاقتی بود...

کاش آخرین بار میگفتی این آخرین بار است..

کاش چشمانم اشتباه دیده باشد...امیدوارم...





      

بسم رب الزهراء

 

آری میان کوچه ها

                  در اوج بی کسی

                                مردی سلام کرد

                                              بی هیچ پاسخی...

 

ایام شهادت بی بی دو عالم ، حضرت فاطمه زهرا( سلام الله علیها) بر مولای غریبمان و بر شیعیان عزیز تسلیت باد...

با قلب سیاهی که پیش تو آبرویی ندارد،

از چشم های تو

از اشک های تو

و از قلب مهربان تو

التماس دعا دارم

ای آقای من...

صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا