بسم رب الکعبه
خدای عزیزم
خدای بزرگوار من
نزدیکترین به من
میخواهم با زیباترین نامت صدایت کنم یا خدا
« خدای مادر من»
حالا که فاطمیه است و می نشانی ام سر سفره ی مادر، مخواه بی آبرو باشم پیشش... آخر مادرم ...طاقت ندارد دیگر...جان من نفسش صدادار شده...
یازهرا(س)...
مادر جانم
عزیز دلم...
میدانم که روسیاهم پیشت اما...
وقتی خدا هم عاشق توست ...مادرم چگونه نخوانم نامت را؟
دلم خیلی تنگت شده...
میدانی
دلم میخواست
حالا که می آیم مدینه
بیایم حرمت و زار زار گریه کنم از غربت تو و علی ات...از غربت تو و یتیمانت..
مگر خودت نگفتی به مولا؟ ابکنی و ابکنی الیتاما...
دلم میخواست بیایم سر مزارت که بوی یاس مستم میکرد و نماز شکر میخواندم که غرق لطف خدای توأم و در جوار نفس های خسته ی تو...
مادرجانم
تو را به مهدی ات قسم مرا ببخش
و بخواه که بخاطر تو ببخشد مرا یوسفت...
بگو هیچ گاه نشدم آنکه تو میخواستی آقا جان...
شرمنده ی قلب منتظرت هستم همیشه...
کاش بیایی
مدینه را سیاهپوش مادرت سازی
تا بدانند همه
آخر مادر هجده ساله زدن ندارد...
فدای تو مادر...
فدای غربتت مادر...
دل نوشت:
حلال کنید ...
ان شاالله دعاگوی همه ی شما بزرگواران خواهم بود...
اگر زنده بودیم و بازگشتیم باز درخدمتتان خواهیم بود انشاالله...
التماس دعا
یاعلی(ع)
در پناه حق