بسم رب المهدی(عج)
سلام ای خورشید عالم تاب هستی!
شرمنده ام از اینکه حتی حال عزیزتان را جویا شوم...چرا که می دانم مدتهاست از دست ما گنهکاران بی شرم و حیا رنجیده خاطرید...
روزگاری رنجمان بی تو بودن بودن و فراقت...
روزگاری همتمان بر این بود که نلغزد اشکی بر گونه هایت به خاطر ما بی لیاقتان...
روزگاری می سوختیم و می ساختیم لیک بدین امید که رضایت تو پایان راهمان باشد...
روزگاری...
اما اکنون...
گویا یادمان رفت عهدی را که بستیم و چه ساده پیمان شکستیم...
گویا عادتمان شد که تو ببینی و بگریی بر حال زارمان...بر معصیت های کوچک و بزرگ شب و روزمان...
گویی سهل شد برایمان بی تو بودن... غیبتت...و نالایق بودن چشمهایمان برای دیدنت...
چه ساده یادمان رفت مولایی داریم که هر چه داریم از دعای خیر اوست بر وجود سیاهمان ...
ببخش ما را ای تنها امید انتظار دل ما...
ببخش روسیاهی و گنهکاریمان را...
ببخش غفلت و فراموشی مان را...
ببخش خیانت و عهد شکستنمان را...
تو دعا کن که بیش از این نسوزیم در آتش غفلتمان...
خدا نیاورد آن روزی را که بی او بودن عادتمان شود...
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
التماس دعا
دلم برات خیلی تنگ شده آقا جونم...
بـغـضــ نــوشــتــــ :
تمــام دنیــایـم شـد بـغـض...در حـسـرت نیـم نـگاهـت مــولا