سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)
لینک دوستان

ویرایش
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :7
بازدید دیروز :5
کل بازدید :162469
تعداد کل یاد داشت ها : 69
آخرین بازدید : 103/1/9    ساعت : 11:11 ع
درباره
یه منتظر[361]

گمگشته دیار دلتنگی. غم واژه مینگارم از لحظه های دلتنگی ات خورشید! و اینجا را گویی غبار ابرها پوشانده در حسرت ظهورت... و من ...این همان بی قرارم مینگارم از دلتنگی واژه هایم آرزویم این است ای کاش دستت بشود ضامن دلم... کلیه نوشته های این وبلاگ شعرها و دلنوشته های این حقیر میباشد.در صورت کپی منبع ذکر شود.
ویرایش
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
امکانات دیگر


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
امید انتظار من

 

بسم ربک

دلم گرفت از این لحظه ها ک بی تو گذشت

کجای قصه میایی ؟ ببین که بی تو چه گشت

 

صدای غربت و آهت شکسته قلبم را

دلم سیاه است ولیکن مگو که از تو گسست

 

دلم کویر است ، بهارم! ببار بر جانم

ببار وسعت بی حد! ببار ای همه هست!

 

دوباره خاطر نامت دلم برآشفت و

نگاشت این قلم خون ، ز هجر با دل مست

 

به عشق لحظه ی رؤیت ، فدایی ات شدنم

ز عشق روی تو دیوانه ام ز روز الست

 

"یـــه منتـــظــر

یا صاحب الزمان(عج)





      

 

بنام خالق "تو"

 

یا چو توئی نیست مرا ، یا دگری نیست مرا

جان بستان و بازگو ، جز تو مگر کیست مرا؟

 

عاشق روی تو شدن ، دام کسی بود مرا

کو نظرش به یک دمی ، گو که غمی نیست مرا

 

کاش شبی جلوه کند ، نور تو بر محفل من

کاش که یک شب برسد ، ماه که عمریست مرا..

 

ماه که عمریست مرا ، مست خودش نموده است

ماه که یک نظر کجا ، آرزویش نیست مرا؟

 

تاب بده به قلبم ای ، یاور من!کریم من!

بنده نواز مهربان! تاب به دل نیست مرا!

 

"یه منتـــظر

تقدــم بــه مـــاه من

مــاه من

 





      

بسم رب المصطفی(ص)

یامصطفی بر قلب من نور خدا آورده ای 

ای احمد ای ختم رسل دل را جلا آورده ای

 

تا چشم بگشودی و خلق محو جمالت گشته اند

تا آمدی بر این جهان عشق و صفا آورده ای

 

جان میدهد حبّ تو ای جانان به قلب عالمین

کای عشق با خود رحمتی چون خود ز ما آورده ای

 

کان رحمت بی منتها ماه ششم صادق بود

غم از دل عالم برفت ای گل چه ها آورده ای

 

عیدتان مبارک

"یه منتــظـر






      

بنام خالق "یار

قلبم دوباره برایت نفس نفس میزند

میدانی

انگار

این درد

بی تو

سر از دامان من برنخواهد داشت...

باز آمدم

نوشتم

شاید تا بگویم

هستم

دریــاب..

 

علت را نپرس

دردی داده ام

که حضورش

بغض می آورد

بر بندبند وجودم

 

یک وقتی

تازه که آمده بود سراغم

اشکم سرازیر میشدو هق هق م جاری...

نه از درد...

بگذریم که از چه...

آن که باید بداند میداند...

قابل قیاس نیست اینکه بگویم

من و او...

اما

چه کنم

جز او..

از این هم بگذریم

 

بعضی وقتها

انگار

هر چه غم است

ناخواسته

هجوم می آورد

به قلبم

به جانم

به این نفس خسته ام...

من که گفته بودم

هوای بی تو نفسم تنگ میکند...

از این هم بگذر

 

یادت هست؟

آن شبها؟

همیشه پی ماه بودم؟

تا وقتی ببینمش

پیش خودم بگویم

رؤیت ماه کجا روی دل آرام کجا...

یادت هست؟؟

 

دلم خیلی گرفته...

 

کاش...

کاش..

کاش...

دلم دست تو را میخواهد...

دست بگذار روی دل، آرام میشوم...

 

دل نوشت:

خیلی التماس دعااا

 

"یــه منتـــظر

 

 





      

 

بنام خالق "تو"

مثل باران نم ریز امروز ،

که در تمنای چیزی بود و

شاید وصال به دریا...

 

من ناچیز

من نیم قطره هم

دلم تمنای تو دارد...

 

کاش

میشد

عاقبت آن قطره ای نصیبم نشود

که جای وصال موج

صاف خورد وسط آسفالت...

 

وقتی

میان

بارش باران

اذن دعا میگیرم

چشم که میگشایم

دل و جانم تو را میخواند..

تو را میخواهد..

مثل عشق همان قطره به دریا..

 

وقتی سکوتت نصیبم میشود

وقتی این دلتنگی سهمم میشود

میشوم مثل همان قطره که صاف خورد وسط آسفالت

 

میشود کرامتی کنی؟

انقدر خونین شده دلم از این آسفالت خوردن ها...

لطفی کن

این بار

بگذار

محو تو شوم...باشد؟

بگذار

تمامم بشود تو..

بگذار

فدایت بشود این نفس های خسته ام، این دلم...

 

که این نگذاشتن های تو

از هزار بار

زخمی آسفالت خوردن شدن هم

دردناک تر است

گریه ناک تر است

 

آن وقت

همان بغض فراقت ،

بغض حسرت نگاهت هم

میشود

همراهش...

 

کاش نگذاری زخم آسفالت بشود نصیب دلم...

 

"یه منتــظــر 

 





      

بنام خدای "خسته دلان.. 

 

خدایااا

دست بکش به روی دلم

مردم ازقفس

یا باز گیر این نفس و یا باز ده "نفس"...

 

خسته ام خدایا...خسته ام..

ای پناه خسته دلان...

 

دل که بشکند ، جز سوی تو اش راهی نیست...

 

کاش دلت برای دلم " امن یجیب" بخواند...

 

فرقی نمیکند..."یک منتظر"..."یک بی دل"..."یک لبریز دلتنگی"..."یک....

اصلا بخوان..."یک بی نام و نشان"... 





      

 

بنام خالق "تو

 

بگذار دست به گریبان شوم به پای تو

آخر بگو چه کند دلم با هوای تو؟

 

یک عمر سپری شد،پیر شد دلم ز هجرانت ای صنم!

این قفل بسته بگشا که نمی دهدم شفا جز لوای تو

 

آری بیا با همان پرچم عباسی ات بیا

اینجا همه مفتخریم آقــا در بلای تو...

 

 

دلم میگوید:

وزن و قافیه

بهانه است

وقتی

هوای

تو

بسرم

میزند

مرز

میشکند ...

 

آقــا جـــانم...

میشود آرامــم

دست دعـــای تـــو

 

اصلا بیا

تمامـــم فـــدای تـــو...

 

"یــه منتــظـــر





      

بنام خالق "تو

مسدود شده است حساب دلم!العجل خدا!

من آدم نشدم در رهت،منم خدا...

 

آشفته شد روز و شبم با گناه و معصیت

دست دلم بگیر خدایا خدا خدا...

 

دیوانه ام وگرنه کریمی تو ، من بدم!

دیوانه ام که جز تو گرفتم خدا؛ خدا!

 

آرام کن دل تنگم آرام قلب من!

ای نور بتاب بر دل تنگم؛ خدا خدا!

 

"یه منتــظــر





      

 

بسم رب نفسی و حبیبی "المهدی(عج)"

 

آرام زمزمه میکنم با دل خویش انتظار را

من خود سپرده ام به دست یار دل بی قرار را

 

در این سکوت غریبی ، که فغان خواندش دلم

در این کویر خشک ، دعا می کنم مهر یار را

 

کز مهر اوست همه باران و لطف حق

کاش از دلم نگیرد این دوچشم اشکبار را

 

عشقش به دل چونان می کُشد مرا

گویی دلم هوس کرده باز بوی کارزار را!

 

ای یار من!انیس من!طبیب خسته دلم!

آرام بکن با نگهی نفس رعشه دار را

 

گویا که دل میبرد دو چشمت ز جان من

کز شعله های فراقت سوخته همه دار و ندار را

 

دلتنگ نهاده ام جان به راه تو

امید که گردم براهت همه لاله زار را

 

این آرزو که دمی کاش نگاهت نصیب من...

میشد، بکشت منتظر دیده تار را

 

 

 

*دلتنگنامه نوشتم براه تو...

کی باز شود نگاهت براه من...

اللهم عجل لولیک الفرج

 

"یــه منتـــظــر





      

بسم رب الحسین(ع)

روضه خوانی تمام!

دل شیعه خودش کربلاست؛ با روضه خوانی کم می آورد دیگر بخــدا...

که فرمورد در دل شیعه برای ما اهل بیت حرمی ست...

یعنی میشود آدم فدای دل خودش شود؟!(از آن باب!)

 

"یــه منتــظــــر





      
<      1   2   3   4   5   >>   >