بسم رب الحسین(ع)

حسیـــن

مجالم نداد که شعر اربعینت را کاملش کنم ....

اما...

دلم نیامد

از این همه بغض این  روزهایم نگویم برایت...

خط خطی های دلم زیاد شده و بیشتر از آن سه نقطه های دلـــم...

که خودت میخوانی تک به تک شان را بی کلامی از من...

فقط خواستم

از درد واژه های این روزهایم 

یادگار بماند

در این دفتر مجازی

که تقدس دارد برایم دنیا دنیا...

تنها

محض تبرک نامت...

تنها

برای اینکه در تک تک واژه ها و جملاتش نام تو و نگاه تو و این بغض حسرت من از فراق تو حس میشود...


دلــــم....


اصلا بی خیال دلم

قرار نبود باز سفره دل باز کنم

قرار بود بیایم اینجا

یک بیت

یک جمله

از این روزهایم

بنویسم

و

بروم

شاید فقط برای اینکه بگویم

دلبــرا...من هم هستم...

بگذار زیر چتر نگاهت باشم...

کنار این حسرتی که بغض باران کرده دنیایم را...


...من....بیش از اینم مخواه....


قرار بود بیخیال این حرف های دلم باشم

که

تمامی ندارد...


بگذار

از

این روزها

بگویم

از

واژه های

لبریز بغضم...

میخواهم

چند دردنوشته بنویسم برایت...

یا اباعبدالله الحسین (ع)


نفسی هست هنوز  ...

حسرتی هست به دل  ...

و نگاهی که به دنبال نگاهش خیس است  ...

شغلمان امید است...



 

دارم میان حسرت چشمت آب میشوم...تنها نگاه یوسفی ات چاه را بس است ..


و در آخر فقط

من ماندم و التماس نگاهت

و دعایت

بر حال زارم

 

دعایم کن


بغضـــ نـــوشـــت:

خوش بـــحال زائرین اربعـــینت...

و من اما

همان

روسیه نقش زمینم....

 

 

بینهایت محتاج دعای خیرتان هستم...

"یـــه منتـــظر"