بنام خالق "یار

قلبم دوباره برایت نفس نفس میزند

میدانی

انگار

این درد

بی تو

سر از دامان من برنخواهد داشت...

باز آمدم

نوشتم

شاید تا بگویم

هستم

دریــاب..

 

علت را نپرس

دردی داده ام

که حضورش

بغض می آورد

بر بندبند وجودم

 

یک وقتی

تازه که آمده بود سراغم

اشکم سرازیر میشدو هق هق م جاری...

نه از درد...

بگذریم که از چه...

آن که باید بداند میداند...

قابل قیاس نیست اینکه بگویم

من و او...

اما

چه کنم

جز او..

از این هم بگذریم

 

بعضی وقتها

انگار

هر چه غم است

ناخواسته

هجوم می آورد

به قلبم

به جانم

به این نفس خسته ام...

من که گفته بودم

هوای بی تو نفسم تنگ میکند...

از این هم بگذر

 

یادت هست؟

آن شبها؟

همیشه پی ماه بودم؟

تا وقتی ببینمش

پیش خودم بگویم

رؤیت ماه کجا روی دل آرام کجا...

یادت هست؟؟

 

دلم خیلی گرفته...

 

کاش...

کاش..

کاش...

دلم دست تو را میخواهد...

دست بگذار روی دل، آرام میشوم...

 

دل نوشت:

خیلی التماس دعااا

 

"یــه منتـــظر